لحظه ها


پگاه-مهسا

 

لحظه ها همیشه خواستن

که تو رو بگیرن ازمن

چه غریب و نا شناسه

جاده ی به تو رسیدن

همیشه یه چیزیبوده

شوقت رو از دلم ربوده

ولی یک تپش دل من

از غمت جدانبوده

یه روز چشاتو وا کنی

میبینی من تموم شدم

میبینی جام چهخالیه

یا رفتم پی خودم

اگه یه روز و روزگار

پیش خودت بازبشینی

تمومه این روزا رو

جلو چشات باز میبینی

لحظه ها همیشهخواستن

که تو رو بگیرن از من

چه غریب و ناشناسه

جاده ی به تورسیدن

همیشه یه چیزی بوده

شوقت رو از دلم ربوده

ولی یک تپش دلمن

از غمت جدا نبوده

چقدر ما فاصله داریم

چرا اینونفهمیدم

کاش اون روزا میمردم و

یه جور اینو میفهمیدم

دیگهبرام نمیمونی

تو چشمات اینو میخونم

چقدر دلم گرفته باز

نمیدونم چی بخونم

با خیالت عمری

روز و شب درگیرم

تویرویام هر شب

دستتو میگیرم

بی تو خیلی تنهام

چقدر از مندوری

رفتی و با گریه

گفتی کهمجبوری...........................

               



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در جمعه 19 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:0 توسط Mahsa| |


Power By: LoxBlog.Com